تمرد. خودسری. گستاخی. (ناظم الاطباء) : نشست از بر تخت کاوس کی به خیره سری مست نز جام می. فردوسی. آن نمایی که فرامرز ندانست نمود بدلیری و بتدبیر نه از خیره سری. فرخی. ز خیره سری برنهادی بسر. اسدی (گرشاسبنامه). نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیره سری را. ناصرخسرو. عقل چه همتای تست کز تو زند لاف عشق می نشناسد حریف خیره سری میکند. خاقانی. چند چو گل خیره سری ساختن سربکلاه و کمر افراختن. نظامی
تمرد. خودسری. گستاخی. (ناظم الاطباء) : نشست از بر تخت کاوس کی به خیره سری مست نز جام می. فردوسی. آن نمایی که فرامرز ندانست نمود بدلیری و بتدبیر نه از خیره سری. فرخی. ز خیره سری برنهادی بسر. اسدی (گرشاسبنامه). نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیره سری را. ناصرخسرو. عقل چه همتای تست کز تو زند لاف عشق می نشناسد حریف خیره سری میکند. خاقانی. چند چو گل خیره سری ساختن سربکلاه و کمر افراختن. نظامی
پیر هرات. پیر هروی. (غزالی نامه ص 100). لقب خواجه عبدالله انصاری: و از مزار اکابر اولیاء و علماء تربت شیخ عبدالله انصاری معروف به پیرهری و... است (در هرات). (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ 3 ص 152). رجوع به عبدالله انصاری شود
پیر هرات. پیر هروی. (غزالی نامه ص 100). لقب خواجه عبدالله انصاری: و از مزار اکابر اولیاء و علماء تربت شیخ عبدالله انصاری معروف به پیرهری و... است (در هرات). (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ 3 ص 152). رجوع به عبدالله انصاری شود
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری: هر ذلیلی که حق عزیز کند آن عزیزیش این سری منگر. خاقانی. ، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری: هر ذلیلی که حق عزیز کند آن عزیزیش این سری منگر. خاقانی. ، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)