جدول جو
جدول جو

معنی زیر سری - جستجوی لغت در جدول جو

زیر سری
بالش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیردستی
تصویر زیردستی
بشقاب کوچک، پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زر سرخ
تصویر زر سرخ
زر مسکوک، طلای ناب، زر خالص، زر ده دهی، زر جعفری، ابریز، زر طلی، زر شش سری، زر طلی، زر رکنی، زر بی غشّ، زر طلا، زر خشک، شش سری
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ سَ)
تمرد. خودسری. گستاخی. (ناظم الاطباء) :
نشست از بر تخت کاوس کی
به خیره سری مست نز جام می.
فردوسی.
آن نمایی که فرامرز ندانست نمود
بدلیری و بتدبیر نه از خیره سری.
فرخی.
ز خیره سری برنهادی بسر.
اسدی (گرشاسبنامه).
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را.
ناصرخسرو.
عقل چه همتای تست کز تو زند لاف عشق
می نشناسد حریف خیره سری میکند.
خاقانی.
چند چو گل خیره سری ساختن
سربکلاه و کمر افراختن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ)
زیرکسار:
که ای شیرمردان نام آوران
دلیران وگردان و زیرک سران.
شمسی (یوسف و زلیخا).
رجوع به زیرکسار شود
لغت نامه دهخدا
(رِ هََ)
پیر هرات. پیر هروی. (غزالی نامه ص 100). لقب خواجه عبدالله انصاری: و از مزار اکابر اولیاء و علماء تربت شیخ عبدالله انصاری معروف به پیرهری و... است (در هرات). (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ 3 ص 152). رجوع به عبدالله انصاری شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری:
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر سر
تصویر پیر سر
مو سفید، کهنسال، پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره سری
تصویر خیره سری
عمل خیر سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سری
تصویر این سری
این جهانی دنیوی مقابل آن سری، ظاهری عرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر خرد
تصویر زیر خرد
لحنی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر سازی
تصویر زیر سازی
شفته ریزی و هموار ساختن قسمتهای زیر جاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر سری
تصویر بر سری
((~. سَ))
علاوه بر، اضافه بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زر سرخ
تصویر زر سرخ
آلتون
فرهنگ واژه فارسی سره
خودرایی، خیرگی، سبکسری، سرکشی، لجاجت، بی پروایی، گستاخی، بله، حماقت، نادانی، تمرد، خودسری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که به هنگام نزدیک شدن زنبور گویند تا زنبور دور شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کمر+سریدر لغت به معنی کمرکش کوه است و تکه ای است سازی مربوط
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کران شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نق نقو
فرهنگ گویش مازندرانی
بشقاب
فرهنگ گویش مازندرانی
به زور، زورکی
فرهنگ گویش مازندرانی
از خاندان های اهل روستای میانده دلارستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
هدیه ی ختنه سوران
فرهنگ گویش مازندرانی
از سمت پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ای از ساخت خانه های چوبی سنتی که در این مرحله به نجار
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف پدر، کسانی که از سوی پدر با هم فامیل باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپیری
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که پوست بدنش سیاه و سرش سفید است
فرهنگ گویش مازندرانی
مزد آب داری، سود
فرهنگ گویش مازندرانی
بار و لوازمی که از طرف دختران و زنان به خانه ی داماد حمل
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین بار نهایتا
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در کجور نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی ساده با کودکان که از چرخاندن و تکان سر ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی